کد مطلب:315516 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

ضرورت صلح
بر اساس منطق سیاست، صلح امام با معاویه ضروری بود، همچنانكه از نظر شرعی بر حضرت واجب بود تن به صلح بدهد و در برابر خداوند مسؤول اجرای آن بود. اگر حضرت با لشكر شكست خورده ی روحی و متشتت خود به جنگ معاویه می رفت، در اولین تهاجم، دشمن پیروز می شد و حضرت موفق نمی شد هیچ پیروزی كسب كند. در آن صورت دو حالت ممكن بود پیش بیاید:

الف - یا آنكه امام شهید می شد و یا اسیر می گشت؛ اگر شهید می شد آرمان



[ صفحه 105]



اسلامی از آن سود نمی برد؛ زیرا معاویه با دیپلماسی پیچیده و مكارانه اش امام را مسؤول قتل خود معرفی می كرد و هر نوع مسؤولیتی را از گردن خود ساقط می نمود.

ب - و اگر امام شهید نمی شد و به اسارت نزد معاویه می رفت، قطعا معاویه او را می بخشید و بدین گونه خاندان نبوت را رهین منت خود می ساخت و مهر «آزاد شده» را كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر پیشانی معاویه و خاندانش زده بود، پاك می كرد.

به هر حال، امام حسن (علیه السلام) ناگزیر به صلح شد و راهی برای سرباز زدن از آن نماند. صلح بر طبق شرایطی كه به تفصیل همراه با تحلیل آن در كتاب دیگرمان «حیاة الامام الحسن (علیه السلام)» [1] بیان كرده ایم، برقرار شد. به طور قطع براساس معیارهای علمی و سیاسی، امام در عقد صلح پیروز شدند و آن سوی چهره ی معاویه را آشكار ساختند.

پس از صلح، اندیشه ها و مقاصد نهفته ی معاویه عیان گشت و او كینه و دشمنی خود با اسلام و مسلمانان را به همه نشان داد. همینكه كارها بر او راست شد، آشكارا به جنگ اسلام آمد و از بزرگان دین چون صحابی بزرگ «حجر بن عدی» انتقام گرفت.

معاویه با جنایاتش حوادث جانفرسا و فجایعی برای مسلمانان بجا گذاشت و آنان را به شری فراگیر دچار ساخت كه در بحثهای آینده از آن سخن خواهیم گفت.

امام حسن (علیه السلام) بعد از صلح، كوفه را كه به او - و به پدرش - نیرنگ زده



[ صفحه 106]



بود، ترك كرد تا منتظر معاویه و ظلم او باشد وخود با اهل بیت، برادران و بخصوص بازوی توانمندش ابوالفضل، یكسره راه مدینه را در پیش گرفت. بازماندگان از صحابه و فرزندانشان به استقبال تازه واردان آمدند و آنان را به گرمی پذیرفتند. امام در آنجا ماندگار شد و علما و فقها گرد ایشان جمع شدند و از سرچشمه ی معرفت و حكمت ایشان به فراخور حال خود بهره مند شدند. فیض و بخشش امام، تهیدستان و بینوایان را نیز فراگرفت و هر یك، از نعمات حضرت، نصیبی بردند، مدینه بار دیگر به حالت دوران امیرالمؤمنین. (علیه السلام) بازگشت و رهبری روحی را كه با ترك شهر به وسیله ی مولای متقیان از دست داده بودند، بازیافتند.

به هر حال، ابوالفضل (علیه السلام) آنچه را از سختی و محنت بر برادرش گذشت شاهد بود، غدر و خیانت و پیمان شكنی اهل كوفه را نسبت به برادرش دریافت و این اوضاع سیاسی و اجتماعی، حقیقت جامعه را بر او آشكار كرد؛ اكثریت قاطع آنان در پی منافع خود گام می زدند و اثری از ارزشهای دینی در وجودشان نبود. در اینجا سخن از برخی از حوادث دهشتناكی را كه ابوالفضل (علیه السلام) شاهد بود، به پایان می بریم.



[ صفحه 107]




[1] اين كتاب به وسيله ي آقاي فخرالدين حجازي ترجمه شده و انتشارات بعثت آن را در دو جلد منتشر كرده است - (م).